سلام
برای مقاوم کردن ریه و رگ های خونی در برابر فشار بیماری های عروق و ریه شاید بهتر باشد بدنتان را آماده سازی نمائید و نوعی Antibody برای بدن خود بوجود آورید.
توصیه اینجانب استفاده حداقل یک بار از انفیه در ماه است تا حداقل ده بار عطسه بوجود بیاید و تا یک ماه بعد استفاده نکنید بدین طریق اگر خدا بخواهد بدن شما مقاومتش بالا خواهد رفت. این نظریه به اثبات نرسیده ولی تجربه خوبی می باشد چرا که ماهی یک بار ضرری ندارد.
مقدارمصرف ماهی یک بارکمتر از یک عدس
اسیر 11 ساله و مقاومتش در برابر بعثی هاقنبرعلی بهارستانی آزاده ای است که دوران سخت و پرمشقت اسارت را اینگونه بیان می کند:ما در آبادان ساکن بودیم. وقتی جنگ شد پدرم پیرمردی 70 ساله بود و من هم که نوجوانی 11 ساله بودم، به همراه او خانواده ام را به یکی از شهرهای دور از خوزستان منتقل کردیم. سپس به آبادان برگشتیم، اما در هنگام عبور از جاده ماهشهر_ آبادان به اسارت نیروهای عراقی درآمدیم. دو برادر دیگرم هم در روزهای اول جنگ شهید شده بودند و یکی دیگر از آن
هیچوقت از خاطره هایی ک خودتون قبلا با کسی داشتین با کس دیگ خاطره نسازین واسه کسی رویا نسازین چون وقتی بفهمه اولین نفری نبوده ک اینارو باهاش تجربه کردین و تو ذهن شما این خاطره با کس دیگ شکل گرفته بدجور از درون میشکنه
خیلی بد
﷽ ✅ خاطرهای زیبا از زبان مرحوم حجتالاسلام سیدعلی اکبر ابوترابی : ✍️ در اسارت، اذان گفتن با صدای بلند ممنوع بود. ما در آنجا اذان میگفتیم، اما به گونهای که دشمن نفهمد. روزی جوان هفده ساله ضعیف و نحیفی، موقع نماز صبح بلند شد و اذان گفت. ناگهان مأمور بعثی آمد و گفت: «چیه؟ اذان میگویی؟ بیا جلو»!
ادامه مطلب
تمام مزه ی یه خاطره به در دسترس نبودنشه. به این که فکر کنی و تلاش کنی تا تکه پاره هایی ازش رو به یاد بیاری. به نظرم عکس، فیلم یا هر چیز دیگه ای شبیه اینا، جلوی این احساس رو می گیره. اصلا خاطره انگیز یعنی چیزی که نمی تونی تکرارش کنی. حداقل به سادگی نمی تونی تکرارش کنی.
وقتی سهمی مقاومتش رو به بالا میشکونه، صف خرید میشه و دیگه بعید به نظر میرسه بشه خرید کرد اما باید دقت کرد که میشه اون سهم رو حدود ۱۰ درصد ارزون تر خرید احتمالا.
فقط کافیه سفارش خرید رو روی مقاومت تنظیم کنید و به احتمال زیاد سهم یک پولبک خواهد داشت تا مقاومت که اصطلاحا تست کردن یا همون پولبک گفته میشه و دوباره به سمت صف خرید و ادامه مسیرش برمیگرده.
خیلی حرفه ای از صف خرید، خرید کنید ....
دلنوشته کمبود خاطره
من حالم خوب بود,فقط کم حرف میزدم و زیاد میخوابیدم,به یه گوشه خیره میشدم و صورتم خیس میشد,لباس نمیخریدم وفیلم نمیدیدم,غذای کم وسیگار زیاد.
گفتن حال روحیه مناسبی نداری,دکتر رای به بستری شدنم داد.
چهار ماهه که بستری شدم,اولا بهش میگفتن دیوونه خونه اما الان میگن کلینیک.
امروز یکی از بیمارا دلیل حال بد منو فهمید,میگفت:ازکمبود خاطره رنج میبرم.
اما من حرفش رو جدی نگرفتم چون کلی خاطره دارم,همه یه شکل و بایه نفر, من و دوست خوبم,تنه
سال پیش مهر موبایلم رو دزد برد. لب خیابون گریه میکردم و نعره میزدم ....مامان گفت فدای سرت.یه گوشی بهتر میخری، نو مدل جدید. گفتم مامان چی داری میگی، همه چی که پول نیست. خاطره هام چی...
آدم هرچی کمتر با دیگران دنبال ثبت خاطره باشه بعدها راحت تر خواهد بود. به لحظه هامون عمق ندیم... خاطره ساختن مثل خالکوبی کردن هست.
من براساس سن بلوغ پسران و دختران و همچنین سن یائسگی در زنان و کمی محاسبه به فرمول زیر برای سنی که طبیعت برای ازدواج مردان و زنان مناسب میدونه رسیدم:
سن پسر=1.1*(سن دختر)+4
میخواستم ریز محاسباتم رو اینجا بنویسم که دیدم شاید حوصله خواننده سر بره و فقط فرمول نهایی رو نوشتم.
براساس این فرمول طبیعت برای یک دختر:
18 ساله پسر حدودا 23.8 ساله رو مناسب میدونه
20 ساله پسر حدودا 26 ساله رو مناسب میدونه
25 ساله پسر حدودا 31.5 ساله رو مناسب میدونه
30 ساله پسر حدودا 37
من خاطره چندانی از پدربزرگ پدریم ندارم...۳ ساله بودم که فوت شدن...تنها خاطراتم فقط تعریف هایی هست که مامانم از پدربزرگم کرده....خوبی هایی که گفته و جوری که صدام میزده.... تا یاد دارم خاطراتم از هر دو مادربزرگا و پدربزرگ مادریم بوده....
و امروز.... دفتر عمر آقاجونم برای همیشه بسته شد...و شد خاطره.... که یادم بیاد و بگم بابابزرگم اینجور بود و اونجور....
آقاجونم رفت....خیلی قشنگ رفت...خودش میدونست وقت رفتنه....تسلیم شد.... وصیتشو کرد....حلالیت هاشو طلبید....همه رو
همه ماها خاطره هایی داریم خاطرات خوب یا بد ولی برای من فقط یک خاطره خوب بود که مثل معجزه وقتی توی بدترین و سخت ترین موقعیت تمام عمرم اومد دنیامو رویایی کرد
واز وقتی که رفته یادم نمیاد هیچ چیزی از زندگیمو انگار همش یک خواب بوده
لطفا ناراحت نشو، دارم کاری میکنم که روح و ذهنم بفهمه که تنهاشدم و باور کنه
این کارو میکنم که بلند بشمچ
به نام خدای قلب و قلم ...
به مناسبت فردا(روز دانش آموز) یکی از خاطراتی که از اولین سال معلمی ام برایم به یادگار مانده و بعنوان بهترین خاطره ی معلمی در همان سال برگزیده شد را به همه ی دانش آموزان قدیم و جدید تقدیم میکنم...
✓ درست در نیمه مهرماه ایستاده بودیم...مهر ماهی که آغاز یک راه هزار ساله ست برای من و همکارانی که امسال به خانواده ی بزرگ آموزش و پرورش پیوسته ایم.از آنجا میگویم یک راه هزار ساله که یک نسل قرار است در کلاسهایی کوچک با ما و در کنار م
چند روز پیش یکی از شعب اومد داخل انبار و درخت های انار رو که دید، بهم گفت پایین درخت ها رو که سبز شده همش رو بِکنید تا انارا بزرگ و آبدار بشن و بعد هم رفت داخل. منم که از این کارای باغداری و این چیزا سر در نمیارم ولی به حرفش فکر کردم تا امروز که رفتم و هرچی شاخه و برگ زائد بود رو چیدم. بعضی هاش از بس تُرد بود مثل برگ کاهو خِرچ پِرچ می کرد و راحت کنده می شد و دلم می سوخت، خود درخت هم انگار مقاومت می کرد و این مقاومتش رو با چند بار زخمی کردن دست من نشون
اسفند
هر چه سرد، هرچه سخت اما در پی اش بهاری هست
درست مثل زندگی که روزهای سختش هرچه طاقت فرسا اما در گذر است..
. آدم ها می آیند با خودشان شوق می آورند،
امید و رشته های نازک دلبستگی رشته ها که طنابی ضخیم شد
از ترس به دام افتادن میروند از آنها کوله باری می ماند پر خاطره
و دلبستگانی که در خاطره ها جا می مانند...
فراموشی گره کوری ست که به دست زمان باز میشود
اسفندِ رابطه ات در گذر است
خاطره ها را دَرس کن و بهار را با حال دیگری آغاز کن
#پریسا_زا
خاطره کار فرهنگی باحال
خاطره کار فرهنگی باحال
خاطره کار فرهنگی باحالبعضی وقتا وصف یک سری ازین کارهای باحال و خودجوشِ فرهنگی را که میشنوی، حالت خیلی خوب می شود.
مثلا یکی از این کارها مسابقه کتابخوانی ای هست که در عرض ۲ ساعت توی مدارس برگزار کردند.بچهها خیلی خوششون اومده بود.هم بخاطر اینکه ۳-۲ساعتی از کلاساشون پیچونده شده بودو هم اینکه ساعات درسایی که به نظر خودشون به درد زندگیشون نمی خوره، کتابای مفید خوندند.جالب بود براشون که همونجا
شده از چشم کسی سست شود دستانت؟
یا که از دیدن او لزره بیفتد جانت؟
شده در شهر خودت مثل غریبی باشی!
به تمنّا برسد قسمتِ آبت ؟نانت؟
شده با درد شبی همدم گریه بشوی؟
یا که یک زخم قدیمی بکند گریانت؟
شده یک خاطره ات زخم جدایی باشد
که به ذهن آوری و رود شود چشمانت؟
روز و شب مُردم و در خاطره ها در حبسم!
شده یک خاطره عمری بشود زندانت!؟
پارمیدا مقیسه
یاد اون خاطره ام افتادم تو بچگی که توی یه کتاب مصور از مدرسه، یه خونه چوبی بود و من خیلی ازش خوشم اومد. یه چیز مثل ایوون بزرگ داشت و من پیش خودم تصور میکردم که اینجا زندگی میکنم با خانواده ام و دوستام هم با خونواده هاشون اینجا هستن. واقعا خیلی خیلی خوشم اومده بود از این فکر ! یهو در حین خوندن کتاب سالار مگس ها که میگن این جنگل مال ماست، یاد این خاطره افتادم. :)
جنایت هولناک وهابی سعودی علیه کودک 6 ساله شیعی که در مقابل چشمان مادرش وی را سر برید موجی از خشم و تنفر در جهان برانگیخته است و واکنش های خشمگینانه به این جنایت هولناک همچنان ادامه دارد.
قتل فجیع زکریای شش ساله در برابر چشمان مادر
◀تصویری که میبینید مربوط به عقد دختر ۹ ساله با پسر ۲۲ ساله هست.طبق گفته پدر و مادر دختر قرار هست این ها شش سال دیگر با هم اردواج کنند. این دو ساکن منطقه بهمئی استان کهگلویه و بویر احمد هستند. دادستانی قوه قضایه به این پرونده رجوع کرده و در دست بررسی هست.از نظر من این نوع ازدواج ها و عقدها در این سن کم بخصوص برای دختر ۹ ساله مناسب نیست.
امـــــروز عجیب دلم برایَت تنگ استـ..دو لیوان چـــــاےدو صندلےدو بلیتـ سینمایکـ نیمکت دونَفـره در پارکـو باقے دو نَفَره هایمانتَحقق پیدا مےکردحلا قضیہ تفاوت داردیک لیوان آبقرص مُسکـنکز کردن در گوشه تاریکـ اتاقیکـ نیمکتـ پرت در پارکـو ضَجـهحالا که نیستے من و یکـ دنیا خاطره از تو، دو نَفَره هایی داریم..اینجـــــا جایَتـ خالیستـــ صاحبـ یک دنیا خاطره
از جمله سفرهایی که جزو خاطره انگیزترین ها
هستند، سفر به یک جزیره در دل دریا است. خوشبختانه ایران با داشتن جزیره هایی
مانند کیش سفرهای خاطره انگیز بسیاری می سازد. ولی خاطره انگیز بودن این سفرها
منحصر به طبیعت و جاذبه های جزیره نیست بلکه کیفیت بی بدیل جزیره است که بیشترین
تاثیر بر مسافران می گذارد و از لحاظ روانی مسافران را به آرامش سوق می دهد. هتل
های کیش هم به درستی عمل کرده و سفر خاطره انگیز را در بستری آرامش بخش برای
گردشگران مهیا کرده اند.
تو نو بهار منی
همیشه کنار منی
در اوج بی قراری من
تویی که قرار منی
صدای پای نسیم
مرا به خاطره برد
میان خاطره ها
تو در خیال منی
در این مسیر خطیر
پر از شرارت و گیر
تو آمدی چون شمس
و دستگیر من
خبر نداشت به عشق
زلال می شود آب
در آن میس و جامی
که می دهد صنمی
تاثیر بعضیا تووی زندگی آدم بیشتر از یه اسمه، بیشتر از مدت حضورشونه...
انقدر زیاد که یه روز به خودت میای و میبینی همهی فکر و ذکرت شده یه نفر!
شاید اون یه نفر، هیچوقت نفهمه که باعث چه تناقضی توی زندگیت شده، اما تو میدونی که اون، تنها دلیل تنهاییت بوده و تو، توی همهی تنهاییات به اون پناه بردی.
آرزو دادی... خاطره گرفتی!
آدما، با آرزوهاشون به دنیا میان، با خاطرههاشون میمیرن.
کاش، آخرین خاطرهای که قبل از مرگ به یاد میارم، تو باشی...
بابا جان! قلبم خالی است. مرگ تو با تهی شدن وجود من برابر بود. انگار چیزی را گم کردهام و ان چیز تو هستی. ندیدن و نبودن تو برایم سخت است. دیگر منزل پدری برای من چه معنی میتواند داشته باشد؟ وقتی تو نیستی تا باغچه ها را آب بدهی؟ تو نیستی تا در را به روی ما باز کنی و ساکت و آرام یک گوشه بنشینی و بازی بچهها را نگاه کنی. خانه خالی است، قلب ما خالی است.
تکتک سلولهای بودن ما درد میکند. حالا دیگر من از چه کسی سراغ بچگیهایم را بگیرم؟ خاطره اولین کفش
برای اولین بار در زندگیم برای خونه ی بابام رفتم نونوایی:)))
یاد اون خاطره مشهورم افتاده بودم معلوم نبود کدوم از شاطر ها همون آدم نا متعادلی بود که اون خاطره رو برام درست کرد! جا داشت پیداش میکردم پخخخخخخ کنم بهش، اما خب نمیشد!!!!
من خاطره چندانی از پدربزرگ پدریم ندارم...۳ ساله بودم که فوت شدن...تنها خاطراتم فقط تعریف هایی هست که مامانم از پدربزرگم کرده....خوبی هایی که گفته و جوری که صدام میزده.... تا یاد دارم خاطراتم از هر دو مادربزرگا و پدربزرگ مادریم بوده....
و امروز.... دفتر عمر آقاجونم برای همیشه بسته شد...و شد خاطره.... که یادم بیاد و بگم بابابزرگم اینجور بود و اونجور....
آقاجونم رفت....خیلی قشنگ رفت...خودش میدونست وقت رفتنه....تسلیم شد.... وصیتشو کرد....حلالیت هاشو طلبید....همه رو
بیوگرافی بازیگران
عکس های خاطره اسدی
خاطره اسدی (زاده ۷ مهر ۱۳۶۲، تهران) بازیگر سینما و تلویزیون ایران است. فارغ التحصیل لیسانس رشته بازیگری از دانشگاه هنر و معماری دانشگاه آزاد در سال 86 می باشد، دوره بازیگری را در مدرسه هنر و ادبیات صدا و سیما در سال 81 گذرانده است.
برای ادامه خواندن مطلب رویبیوگرافی خاطره اسدی + عکس کلیک کنید
همهچیز تند و تند و تند میچرخد.. میگذرد.. تمام میشود.. تو نیستی دیگر که دوشادوشمان باشی.. تو آرام و مهربان و در سکوت مطلق بهخواب رفتهای.. هیچچیز نمیتواند آرامشت را بگیرد.. میروی.. میروی و ما را با هزارهزار خاطره تنها میگذاری.. خاطرهی روزهای خالهبودنت، مادری کردنت، خاطرهگفتنت، از تهِ دل خندیدنت.. چهطور فراموشت کنم که خانهات، خانهی خاطرات کودکیمان بود. دستانت، گرم و مادرانه.. نگاهت، آرام.. مهربانیات، دریای بینهایت
سلام
ثانیه ها واقعا در حال گذرن و فقط باید زندگی کرد
این هفته واقعا هم خودم پر حرف بودم و هم بچه ها شبا آخر شب میومدن با هم حرف میزدیم چقدر حرف توی این دو روزه بچه ها برام زدن هر کدوم به یه جور و حالی
درسا هم که واقعا دیوونم کردن بابا این حجم واقعا بی سابقه س بازم شکر
و اما جایی شنیدم که گفت دلتنگی زبان نفهم ترین حس دنیاست حالا هی واسش دلیل بیار
(ولی اگه تورو نداشتم تو دانشگاه چیکار میکردم چقدر خوب شد که توی عملیات بدر شرکت کردی چقدر خوبه که آ
امروز یه دوقلو با باباشون برای مراقبت ۳ سالگی، اومده بودن مرکز بهداشت!
پوریا و پارسا! شیطون و خواستنی...!
موقع ثبت اطلاعاتشون تو سیستم، باباشون گفت که ۲ ساله از خانمش جدا شده! یه لحظه فکرم رفت پیش بچه ها و ناراحت شدم براشون ولی تمام روز داشتم فکر میکردم کدوم بدتره!؟
اینکه وقتی یه سالته مامان بابات از هم جدا شن و تو آرامش بزرگ شی یا با کلی حس و خاطره بد، ۲۵ سالت بشه و تو جواب اینکه چرا با این همه مشکل جدا نشدین بگن به خاطر بچه هام...!نمیدونم...!
خودم قلبمو درد میارم و از دردش مست میشم. نمیدونم چرا. فقط میدونم این حالِ بد و این قفل زدن رو آهنگای شجریان، این همه خاطره ای که زنده میشه و همه و همه ش رو دوست دارم! خوبیش، همینه که شجریان هیچوقت من رو یاد خاطره ی یه فرد نمیندازه! شجریان فقط یاداور لحظه ست. لحظه و غم و فرار از واقعیت ها. همین هم یه نعمتیه نه؟
سلام سلامممم
حالتون چطوره؟!:)
حالا باز آمــد؛ بویِ مـــاهِ مدرسه
بوی بازی های راهِ مـــدرسه
بوی ماه مهر… ماهِ مهـــربان
فصل مدارسه :) عطسه گلم منو به چالش خاطره مدرسه دعوت کرد که یکی دوتا از خاطره های تلخ یا شیرین مدرسه رو تعریف کنیم
اولش بهش گفتم من۶ساله از مدرسه فاصله گرفتم چیزی یادم نمیاد بعد انقد من بچه آرومی بودم(جون خودم) که هیچ خاطره ای ندارم!
بعد یکم فکر کردم دیدم چندتا خاطره بی نمک یافتم:)) خیلی سعی کردم که طولانی نباشه ولی شد:/
خا
۲ اسفند ماه ۱۳۹۸ همونطور که تصمیم به راه اندازی وبلاگی برای نوشته هام گرفتم، تصادفی همزمان شد با انتخابات مجلس جمهوری اسلامی ایران!
از سن هشت سالگی برام جوون های ۱۸ ساله جذاب بودن؛ تفاوتی نداشت کسی که تو خیابون میدیدم سی ساله باشه یا ۱۷ ساله! از نگاه کودکی اینجانب، هر آدمی که تو ظاهر موفق به نظر میرسید(البته با تشخیص در سه ثانیه :-! ) آدمی ۱۸ ساله فرض میشد!!!
حدود ۶ ماه از ۱۸ سالگی اینجانب گذشت ولی...
ادامه مطلب
در این پست دانلود اهنگ منو هیشکی نمیفهمه جز تو یه نفر برای دانلود در سایت بلاگ موزیک قرار داده می شود
دانلود اهنگ منو هیشکی نمیفهمه جز تو یه نفر (علی یاسینی) با لینک مستقیم کیفیت 320
دانلود آهنگ جدید علی یاسینی ما با هم خاطره داریم ( کیفیت اصلی Mp3 ) دانلود آهنگ جدید علی یاسینی ما با هم خاطره داریم موزیک جدید و زیبای خواننده علی یاسینی ... منو هیچکی نمیفهمه جز تو یه نفر دلو بردار هرجایی ببر نگهش دار پیش خودت…
دانلود آهنگ علی یاسینی ما با هم خاطره د
سلام دوستان به دلیل جذابتر شدن وبلاگ تصمیم گرفتم سربرگی را ایجاد کنم، این سربرگ با نام (خاطرهها) راه اندازی خواهد شد و قصد دارم در آن همه بازی های قدیمی و خاطرهانگیز را نقد کنم شما دوستداران بازیهای قدیمی نیز میتوانید از علایقتان بگویید یا حتی میتوانید نقدی از یک بازیخاطرهانگیز برای من بفرستید و با نام شما در وبلاگ قرار میگیرد امیدوارم همه راضی باشید.
برای زنی تنها در سوگ فرزند مرده اش امشب که تورا در خاک سرد می نَهم زیست یکساله ام با تو دفن میشود و من در پارادوکسِ سوگِ دفن کردنِ زیستِ یکساله ی پر رنجم در خاک غلتیده ام.امشب مشت پر از خاکم را بر سری میریزم که با شال عراقیِ پیرزن های جنوب پوشانده ام و دست بر دهان کِل میکشم برای جوانی و ناکامی اش ...امشب بیست سالگی عزیزم، نهال یک ساله ی دهه ی سوم را خاک میکنم و برای مظلومیت و تباهی اش به سوگ مینشینم.اما صبر کنیدمن میخواهم نوزاد بیست یک ساله ا
ماجرای عقد دختربچه ۹ ساله با جوان ۲۰ ساله/ عاقد: خانواده عروس و ...
https://www.yjc.ir › استان ها › استانها۸ ساعت پیش - در پی انتشار فیلمی در شبکه های اجتماعی از عقد دختربچه حدود ۹ ساله با یک جوان، مسئولان استان کهگیلویه و بویراحمد توضیحاتی ارائه دادند.ماجرای عقد دختربچه ۹ ساله با جوان ۳۰ ساله/ فرمانداربهمئی: ...
https://www.yjc.ir › استان ها › استانها۸ ساعت پیش - در پی بازنشر فیلمی در شبکه های اجتماعی از عقد دختربچه حدود ۹ ساله با یک جوان، فرماندار بهمئی
شاید تعداد خاطره های خوبمون هر فصل یکی باشه...
شاید کم باشه...
ولی انقدر خوبن ک با دیدن عکس هاش اشک شوق میریزم من...
انقدر خوبن ک تک تک ثانیه هاش یادمه...
با همون شوق و ذوق و با همون لذت...
***
از میان همین روزها و شب ها پیداش شد؛مثل هزار چیز دیگر که پیدا شد و هیچکس نمیداند...
محال شوند... هانیه عابدینی،۱۶ ساله از شهرری قلب تنـگی درخت، تجهیزات هایش را همه جا ریخت تا به همه ثابت بطی ء بیرونی سبو باران است! نازنین حسن پور، ۱۷ ساله از تهران ملاقات به دیدنت با سایبان آمدم با کرجی برگشتم بهنام عبدالهی از تبریز افت تو سال هاست از چشمانم محذوف ای؛ برقرار درون مرکز قلبم! نرگس دارینی ،۱۶ ساله از کرج تصویرگری: زینب علی سرلک،۱۶ساله از پاکدشت
قیمت کتاب انسان ۲۵۰ ساله بسیار مناسب بوده و ارزش ریالی این کتاب بالاتر از این حرف هاست.
این کتاب که زندگی سیاسی مبارزاتی ائمه اطهار میباشد، مجموعه سخنرانی های مقام معظم رهبری میباشد.
انتشارات صهبا و انقلاب اسلامی ارائه دهنده این کتاب هستند.
بسم الله الرحمن الرحیم ./
بی هیچ مقدمه ای خواندن این کتاب را به همه ی دخترها و زن ها پیشنهاد میکنم. به زن های چاق و یا لاغر ، سالم و یا بیمار ، خانه دار یا شاغل ... به مادرها ، همسرها ، دخترها ... این کتاب پیشنهاد من به همه است ! موضوع کتاب فصل هایی از داستان زندگی خود نویسنده است! با نوشتاری روان و ساده .
نویسنده در این کتاب بیست فصل از زندگی اش را تعریف میکند. هر فصل شامل دروغ ها و باورهای غلطی ست که به عنوان یک زن در خود میابد ! محتوای هر قسمت از داس
بازگشت به دنیای فیلم های جنایی و کارآگاهی و ادای دینی به آگاتا کریستی به همراه خاطره بازی و سرگرمی ولی نه فقط سرگرمی و خاطره بازی صرف، چاقوکشی فیلمی است در نگاه اول سرگرم کننده ولی در زیر متن خود حرف های دیگری نیز برای گفتن دارد.
ادامه مطلب
خرید کتاب انسان ۲۵۰ ساله که شامل ۳ حلقه ویا ۳ جلد میشود، از سمت کتابخوان ها مورد استقبال قرار گرفته است.
این کتاب بیانات مقام معظم رهبری درباره زندگی سیاسی مبارزاتی ائمه معصومین است که مخصوصاً برای جوان ها راهگشاست.
این کتاب با زبانی آسان و قابل درک نوشته شده و عموم مردم میتوانند آن را بفهمند.
کتاب را میتوان از انتشارات صهبا و انقلاب اسلامی دریافت کرد.
و من مهاجرم...
مهاجر زاده شده و مهاجر مانده ...
من در تمام فصل ها مهاجرم ....
فصل ها و روز ها و سال ها میگذره و من هنوز مهاجرم ...
من از لبخند عزیزام فقط تصویر دارم و هیچ
از آغوششون فقط خاطره
و از عطرشون ...
سهم ما از هم فقط خاطره هایی از گذشته است ..
و من دردناک هنوز مهاجرم ...
میترسم میترسم این داستان هیچوقت تموم نشههه ...
تورا با تمامم میخواهممم ...
#خاطره #شهید_والامقام #سیدمرتضی_آوینی #وعده_ما_بهشت یکی از فرماندهان جنگ روایت میکند: خدا رحمت کند «حاج عبدالله ضابط» را. برایم تعریف میکرد خیلی دلم میخواست #سید_مرتضی_آوینی را ببینم. یک روز به رفقایش گفتم، جور کنید تا ما #سید_مرتضی را ببینیم . خلاصه نشد. بالاخره آقا #
ادامه مطلب
خاطره قرص نیرو زا
خاطره : قرص نیرو زا !!!
خاطره تدبیر خدا و قرص نیرو زا !!!
چند روزی که به صورت داوطلبانه و جهادی در نمایشگاه کتابی که آن موقع در جمکران کار می کردیم برایم خیلی جالب بود، آخر در خانه اگر یک دهم این مقدار کار کنم خسته می شوم و نیاز به استراحت دارم.اما نمی دانم نیروی غیبی ما را تامین می کرد یا شاید در خانه ارباب جو زده شده بودم که این مقدار می توانستم تلاش کنم.آقا جان ممنون از توانایی جسمی که در آن چند روز به من عنایت کردید.
پسر ۶ ساله
سلام...
الان که اینو مینویسم، تو خونه تنهام... از صبح یعنی تنهام...
خیلی وقته که دلم میخواست باز بیام وبلاگ و باز مثل قدیما بنویسم... معنی بنویسم این نیست که من نویسندم یا فلان... اتفاقا از اول انشام هم ضعیف بود... الان هم این چند خطو که نوشتم میرم چند بار از اول میخونم ببینم نگارشم درست بود یا نه... که صد در صد باز هم غلط دارره!
فقط میخوام بعضی چیزهارو ثبت کنم... خیلی خود سانسوری دارم و قبلا بخاطر همین خودسانسوری یا امینت یا ترس از لو رفتن تو دنیای واق
خاطره اولین هدیه کتابم، کنار ضریح ارباب
خاطره اولین هدیه کتابم، کنار ضریح ارباب …
خاطره اولین هدیه کتابم، کنار ضریح ارباب …
با شوق فراوان کتاب رو برای خودم خریده و همراه با یه کتاب دعا گذاشته بودم توی کوله ام.میخواستم تا توی ازدحام جمعیت و صف طولانی تا رسیدن به ضریح امیرم (که نزدیک به یک ساعت طول کشید.) اون رو بخونم.اما تو این انتظار یک ساعته، هدیه اش کردم به یک خانم مشهدی که نزدیک من توی صف بود …ایشون با ذوق کتاب رو گرفت و قبل از هر کاری هم
دانلود آهنگ حمید هیراد به نام و تو خندیدی و از خاطره ها جا ماندم ( عشق گاهی سبب گم شدن خاطره هاست ) با کیفیت بالا 320 لینک مستقیم mp3 موزیک صوتی همرا با متن ترانه
دانلود آهنگ و تو خندیدی و از خاطره ها جا ماندم ( عشق گاهی سبب گم شدن خاطره هاست )
ساده از دست ندادم ، دل پر مشغله را ////
تا تو پرسیدیو مجبور شدم مسئله را ////
»──|…///#×|──«
عشق آن هم وسط نفرتو باروتو تفنگ ////
دانه انداختو از شرم ندیدم تله را
─|…///#×|─
عشق آن هم وسط نفرتو باروتو تفنگ
دانه انداختو
متن آهنگ عماد محمدی به نام خاطره
تکست آهنگ خاطره از عماد محمدی
♫
از خاطره هایم خبری جز تو ندارم
ابری تر از آنم که به تدریج ببارم
ابری تر از آنم که بترسانی ام از سیل
در سوگ تو میبارم و بارانی ام از سیل
دلواپس دلتنگی و دلواپسی ام باش
هم بستر و هم بغض شب بی کسیم باش
از فاصله گفتی و از این فاصله مردم
جز خاطراتت به کسی دل نسپردم
بعد از تو پر از خواهش چشمانت شب آرامش
بانو جان دل منکو
بعد از تو تلخ و غمگینم سردرگم بی تو من اینم
دل تنگم بی تو بانو
تو
یه شامپویی دارم که بوش برام خاطرهانگیزه اگرچه هر تلاشی کردم نتونستم معین کنم که مربوط به چه خاطرهای هست. اونچه ازش در ذهنم ثبت شده یه حال خوب عاشقانه هست و خب همین کافیه که هربار احساس فقدان کردم رفتم و این شامپو رو به موهام زدم و حالم خوش شد.
یه چیزهایی واقعی نیست مربوط به بازنماییه و خدا میدونه چقدر عوامل در این بازنمایی دخیلند. انگار کن داستان زندگی خودت رو بنویسی.
و ساعت ۴ صبح من به کسی فکر می کنم که به من فکر نمی کن
و حس می کنم خیلی وقت که از ذهنش پاک شدم
به یه دوستی از دست رفته فکر می کنم
و تصمیم اینکه شاید ادامه اون درست نباشه
شاید امتدادش فقط بخاطر اصرار من تا حالا بوده
و بهتر بهش بگم دلم برات تنگ میشه خیلی زیاد ولی قرار توام تبدیل به خاطره ها بشی
خاطره ای که چند سال بعد بگم یادش بخیر امیدوارم سلامت باشه هرجا که هست
من اصرار به موندن ادم ها نداشتم
چون هیچوقت اصرار من هیچ تاثیری نداشته
با کدوم خاطره یا تجربه روز دختر رو تبریک بگیم؟!خاطره تنهایی کلاس تشکیل دادن در غیابشون...بلاک کردن بعد از اشتباه...نگفتن کنسلی کلاس و بیخودی سر کلاس موندنشون...کمک نکردن بهشون وقتی سر یه مبحث کمک میخواستن...سو تفاهم با شوهر یکی ازشون یا نجات دادن دوتا دختر که گیر کرده بودن ؟!این آخری غیر دخترای کلاس بودش
خاطره راز خط کش ژله ای
خاطره راز خط کش ژله ای
خاطره راز خط کش ژله ایاز جمله ی”دختر خوبی باش” خسته شدم!!!خیلی وقت ها بقیه فکر می کنند که ما دخترای پرانرژی که البته کمی هم شیطنت داریم، دوست نداریم دختر خوبی باشیم!اما حواسشون نیست که خوب بودن برامون تعریف نشده!همیشه دوست داشتم کسی رو داشته باشم که راه و چاه رو یادم بده و مثل یک دوست همراه و همرازم باشه.………………………………بابام میگه مثل دخترخاله ات باشه !!!مامانم میگه از دختر همسایه یاد بگیر !!!!ام
شب بود و کنار جوی تنهایی ها
من خسته ترین آدم دنیا بودم
در سیل عظیم خاطره غرق شدم
وابسته ترین آدم دنیا بودم
شب ، پر زد و در خط افق روز آمد
من بودم و تنهایی و چشمِ خوابم
خورشید کنار من نشست و من باز
ماندم چه بگویم تز دل بی تابم
روزم به سر آمد و دوباره شب شد
اما من آزرده به نور آغشته
هرشب که دوباره آمد و روز شده
داغ و غم من مثل خودش یخ بسته
خاطره بی سوادی
خاطره بی سوادی
خاطره بی سوادیهمیشه هر جا حرف از بی سوادی می شد خیال می کردم تو دنیای امروز فقط پدربزرگ ها و مادربزرگ ها هستند که سواد ندارند.از این بابت خوشحال بودم که همه بچه های کشورم سواد دارند و کسی مشکل بی سوادی ندارد.
یک شب که قرار بود با خانواده به جمکران برویم با خودم قصد کردم به نیت ظهور چند تا کتاب کم حجم و جذاب درباره آقا با خودم ببرم و بدهم که مردم بخوانند.توی صحن جمکران راه می رفتم و خوب چشم می گردوندم که کتاب رو به ک
منتظر نشوید 63 ساله شوید !
در سال 1977 یک مرد 63 ساله، عقب یک بیوک را از روی زمین بلند کرد تا دست نوهاش را از زیر آن بیرون آورد. قبل از آن هیچ چیزی سنگینتر از کیسه بیست کیلویی بلند نکرده بود !
او بعدها دچار افسردگی شد ، میدانید چرا ؟
چون در 63 سالگی فهمیده بود چقدر توانایی داشته که باورش نداشته و عمرش را با حداقلها گذرانده !
منتظر نشوید 63 ساله شوید ،توانایی انسان نامحدود است ...
مشاوره کودک و نوجوان به منظور ارتقا سطح تربیتی و آموزشی کودکان و نوجوانان می باشد.
مشاوره کودک شامل روانشناسی، و تربیت کودک و مسائل آموزشی پیش از مدرسه و به هنگام مدرسه بوده است.
این بخش در واقع موضوعات روانشناسی کودک و مشاوره تحصیلی را با هم ادغام کرده و با کمک متخصصین کودک و نوجوان به ارائه راهنمایی پرداخته می شود.
در این بخش شما با “دفاتر برتر کانون مشاوران ایران” در حوزه کودک، نونهال و نوجوان آشنا می شوید.
در ادامه نیز جدیدترین روشهای و
مشاوره کودک و نوجوان به منظور ارتقا سطح تربیتی و آموزشی کودکان و نوجوانان می باشد.
مشاوره کودک شامل روانشناسی، و تربیت کودک و مسائل آموزشی پیش از مدرسه و به هنگام مدرسه بوده است.
این بخش در واقع موضوعات روانشناسی کودک و مشاوره تحصیلی را با هم ادغام کرده و با کمک متخصصین کودک و نوجوان به ارائه راهنمایی پرداخته می شود.
در این بخش شما با “دفاتر برتر کانون مشاوران ایران” در حوزه کودک، نونهال و نوجوان آشنا می شوید.
در ادامه نیز جدیدترین روشهای و
شراب. خاطره. یادآوری. اندوهی منتشر در فضای لایتناهی. سیگار. مرزِ باریکِ حالِ خوب و حالِ بد. صدای مرضیه. من به این انباشتگی و فشار حافظه و خاطره عادت دارم. کلماتِ سلین. مرگ قسطی؛ "دوباره تنها شدیم، چهقدر همه چیز کند و سنگین و غمناک است". عرق. که زمستان جز زخم، برف هم دارد. راه رفتن بر روی آن مرزِ باریک. آسمانِ سیاه و زمینِ سفید. معلق بودن در آن فضای لایتناهی...
هروقت از جاده ی پیچ در پیچ حاشیه ی شهر رد میشیم پدرم خاطره ی تکراری اش از چهل سال قبل رو برای بار هزارم تعریف میکنه.خاطره ی سالی که خوک های جدید روی کار اومده بودن و خوک های قبلی که سرنگون شده بودن رو توی توی گونی های بزرگی میکردن و از این صخره ها و کوه های سنگی بلند اطراف شهر پرت میکردن پایین.پدرم اون سالها جوانی بوده به سن و سال حالای ما.چهار سال کوچکتر یا بزرگترش فرقی نمیکنه...سالها گذشته اما پدرم خاطره ی فریادهای مردهای توی گونی که از ارتفاعا
عامل گرانفروش که در شهر رشت ماسک را ده برابر گرانتر می فروخته دستگیر شد.
رئیس پلیس آگاهی گیلان با اعلام این خبر گفت: در پی دریافت خبر گرانفروشی ماسک در یکی از فروشگاهها، مشخص شد فردی ماسک را با ده برابر قیمت واقعی می فروشد
کارآگاهان پلیس بلافاصله به همراه نماینده تعزیرات حکومتی در بازرسی از مکان یاد شده تعداد ۷۴ عدد ماسک خارجی کشف و متهم ۴۵ ساله با تشکیل پرونده قضایی به اداره تعزیرات حکومتی شهرستان معرفی شد
امروز روزِ سبک کردن سیستم از هر چیز اضافی بود، عکس، فیلم، برنامه و آهنگ! همین طور که به عکس ها نگاه می کردم، یا با دکمه Delete جواب رد به سینه اونها می زدم و یا با دکمه سمت راست می رفتم سراغ عکس بعدی! یه سری از تصاویر، تصاویری بودن که به هر نحوی سال های گذشته ازشون خاطره داشتم، حالا یا تصویر زمینه بودن، یا کسی برام فرستاده بود و یا روایتگر یه خاطره بود و یا حتّی تصاویر شخصی بود که دیگه نیازی به بودن اونها احساس نمی کردم و اون جذّابیت سال های قبل رو ب
آن روز تنها بودم؛ و من و تو ساعتها با هم حرف زدیم. باران برای تو که آن سر شهر بودی زودتر شروع شد و برای من که این سر شهر بودم دیرتر آمد. تمام چیزهایی که غلط بودند حس درست بودن داشتند. یا آن عید را یادت هست؟ و آن کتاب را؟ باآنکه سرت شلوغ بود برای خواندنش وقت گذاشتی؛ و در آخر حتی دوستش نداشتی؛ و من فهمیدم چقدر من و تو فرق داریم؛ و فهمیدم چقدر میتوانیم حسهای جدید از هم یاد بگیریم. یا آن روز را یادت هست که گفتی شب حالت بد شده بود؟ و من چقدر از اینکه
یک فلسفه ای هست که اعتقاد دارد مرگ با تولد آدم آغاز می شود. آدم یک جایی همراه با مرگ زاده می شود و آنقدر ادامه می دهد که فقط مرگ می ماند. فکر مرگ از آن جنس فکرهایی است که حداقل در مقطعی از زندگی فکر هرکسی را به خودش مشغول میکند. فکر خودکشی در آدم های کمتری بروز می کند. ولی آدمی را سراغ ندارم که در رابطه با مرگ فکر نکرده باشد.*مناسب ترین ساعت برای شام بلافاصه بعد از شروع شب است. و شام در انتهای شب نه تنها ضرر دارد بلکه ساعت طبیعی بدن را مختل میکند. من
خاطره با یک کتاب امام زمان را هدیه دادم !!!
خاطره : فروش کتاب یا هدیه ای جدید!
خاطره فروش کتاب یا هدیه ای جدید!آدم های مهربان را دوست دارم.او هم با مهربانی قرارداد بسته بود. . .اخلاق خوبش مشتری جذب کن بود من هم یکی از آن مشتری ها . . .اهل تلافی محبت ها هستم و از آن جا که سر و ته بنده را به کتاب بسته اند . . .
فقط یک مجهول وجود دارد:چگونه شروع کنم؟با توکل به خدای منّان سر صحبت را باز می کنم.ازشرایط جامعه و علاقه ی بچه مدرسه ای ها به کتاب های خوب و اوضاع کتا
حامی معاونت اجتماعی و فرهنگی شهرداری منطقه ۵با اطلاع دادن این شناسایی گفت: «همزمان با فرارسیدن هفته گردشگری، ۵ تا۱۱مهر ماه، ستاد گردشگری منطقه با همکاری شهرداری ناحیه۷، مسابقه خاطره نویسی از بهترین جا های دیدنی خواه زادگاه دانش آموزان را برگزار می درنگ.» ارباب«حسین دلبری» افزود: «در این مشق دانش آموزان می توانند در یک صفحه خاطرات شیرین خود را از بهینه مکانی که رفته اند یا زادگاهشان بوده، تصنیف و برای شهرداری منطقه واقع درون خیابان آیت ا
نقش یک خنده پر رونق را، برلبم می بینی
جان من راست بگو از چه سبب
کوه اندوه مرا، تو ندیدی هرگز؟
دیگر امروز چه سود، به تو اندیشیدن
تو که رفتی ای کاش، همه خاطره هایت را نیز
با خودت می بردی
وای ای خاطره ها
ای شیاطین عذاب آور شب
که سپردید مرا در غم و تنهایی و تب
بگذارید فراموش کنم
قصه هرچه که بود
قصه هر چه که رفت
و دگر باز نگشت
| امیر غریب |
یکی از سفرهای خاطره انگیزی که هر ایرانی حداقل
یکبار باید آن را تجربه کند سفر به اصفهان است. شهری پر از جاذبه های گردشگری اصیل
ایرانی که در گوشه و کنار آن به وضوح می شود دید. اصفهان جلوه گاه خوبی از تاریخ،
فرهنگ و هنر ایران از دوران صفوی تا به امروز است. خاطره انگیز بودن این سفر تنها
در این قسمت نیست و تمام نمی شود. با وجود هتل های اصفهان و کیفیت بی بدیل آن ها،
اقامتتان نیز یکی از خاطه انگیزترین و بهترین تجربه هایتان خواهد بود. پس بی ربط
نخواهد بو
خاطره یادت باشد
خاطره : یادت باشد…
خاطره یادت باشد…آنقدر از خوندن کتاب لذت بردم که دلم نمی اومد کلش رو یک جا بخونم، ریز ریز می خوندم و از خوندنش لذت می بردم.اما آخر کتاب رو گذاشتم تو حرم بخونم.نشستم رو به روی ضریح،حس و حال کتاب انگار با حس زیارت گره خورده بود،می خوندم و اشک می ریختم،صورتم خیس خیس شده بود و زمان از دستم در رفته بود…نزدیک اذان /بود…خیلی دوست داشتم کسان دیگری رو هم تو این حس زیبا شریک کنم،کاش می شد خیلی ها این کتاب رو می خوندن
کم پیش میاد از دست آدمها ناراحت بشم. اصولاً تلاش میکنم در عین حال که خیلی غر میزنم، از دست آدمها ناراحت نشم. اگر هم ناراحت شدم به روی خودم نیارم. به همین دلیل، فقط برای ثبت در تاریخ مینویسم که از چند نفر، امشب خیلی ناراحت شدم؛ اما به رسمِ همیشه، به روی خودم نمیارم!
خیلی زحمت کشیده بود. واقعا هماهنگی چهل نفر آدم که هر کدوم هزار تا مشغله دارن و هزار تا گرفتاری و هزار تا کار و جلسه و مهمونی؛ سخت بود. ولی چون آغازِ دهه چهارم زندگیِ من، تولدِ
فاطیما برازجانی نخبه هشت ساله آبپخشی در مسابقات محاسبات ذهنی ریاضیات در رقابت با ۱۳ سالهها خوش درخشید.
به گزارش سفیر جنوب؛فاطیما برازجانی نخبه هشت ساله آبپخشی در مسابقات محاسبات ذهنی ریاضیات بار دیگر برتری خود را نشان داد و اینبار برای ورودی به مسابقات کشوری در مرحله استانی در بالاترین سطح با ۱۳ سالهها به میدان رفت و به راحتی و مقتدرانه پیروز شد و به مرحله کشوری صعود کرد.
فاطیمابرازجانی نخبه ۸ساله آبپخشی در رقابت با۱۳ساله هادربالات
روزی به من فرمودند: دلم میخواهد رژه ارتشیان را در برابر امام ببینم؛ عرض کردم هم اکنون ارتشیها در کوچهاند و چند لحظه دیگر رژه آنان شروع میشود. آمدیم پشت در منزل و من در را باز کردم و ایشان مدت طولانی به تماشای رژه ایستادند و مکرر به من میفرمودند: چقدر جالب است.» |link|
خاطرهی موسوی همدانی مترجم «المیزان» از علامه طباطبایی
پ.ن: مطلب طولانی بود. ولی انتخاب من قشنگ بود. تیتر هم که دیگه عالی
پ.ن: حالتون چطوره دوستا؟ :) سلام به همه
حولوحوش یک و بیست دقیقه بامداد بود؛ مرد سمت منی آمد که از هایلایت کردن خطی از کتاب، فارغ شده بودم. مرد کوتاهقد، چهرهاش آفتابسوخته، زمخت بود و تهریشی داشت، بولیزی به رنگ شیری با راهراه سبز پررنگ به تن داشت.سمت من آمد، بالای سرم، بیحوصله هندفری را درآوردم، «بله؟» "پزشکی؟" گفت. "نه" گفتم. اشاره به کتاب کرد، گفتم «علوم پزشکیام، پزشک نه»"اینجای دستم [کمی بالاتر از مچ] چند وقت پیش سوخته، الان استخونش درد میکنه" گفت، مرد بیست و هفت
ورق های آکرلیک و پلی کربنات در ضخامت های ۱ الی ۱۰ میلی متر و رنگ های متنوع موجود میباشد.
ورق تخت پلی کربنات:
پلاستیکی،
شفاف است که مقاومت حرارتی بالایی (تادمای ۱۴۰ درجه سانتی گراد) دارد.
خواص عایق الکتریکی خوبی دارد. چگالی ۲/۱ برخوردار است و در مقابل رنگ
پذیری از مایعات مثل : قهوه ، جوهر و … مقاوم است. مهمترین مزیتش استفاده
از آن بجای شیشه است و در پوشش سقف حیاط خلوت
و یا پاسیو نیز استفاده میشود. به دلیل ضد گلوله بودنش برای مکانهای
امنیتی از
روزگاری که هواش ابری باشه و تنهایی هاش بهانه گیر ،فاصله ها درد بیشتری دارند ،میگن دیوونه ام. اما من یه حالی دارم مثل رؤیا ماندنی بودم که راهی نشانم دادند ، راهی شدم از دوری و دیری غمی ندارم زیرا که میدانم زمانه هنری دارد بنام رسیدن . چونان رودی که پیوسته به سوی دریا روان است منم دیر زمانیست راهی منزلگاه عشقم با رهروانی همچون خودم که با هر گام نشانه ای میگذارم بر زمین .زمینی که نه آغاز و نه فرجامش معلوم است بَس که در پَسِ پرده غم و شادی ه
یادمه توی دانشگاه که بودیم ، دانشگاه به هر دانشجو یک ماشین حساب کاسیو داد. اونوقت یکی از سرگرمی های تمام دانشجوها برنامه نویسی با این ماشین حسابها بود. خلاصه ما کارهایی با اون ماشین حسابها می کردیم که جای خالی کامپیوتر را برامون پر می کرد. یه جورایی مثل مسابقه بین دانشجوها بود که هر کسی یه کار محیر العقول تر می کرد با این ماشین حسابهای بدبخت، جلوتر میفتاد.
این هم یه خاطره ای بود که الان یادم افتاد
چه حس خوبیست وقتی دفتر خاطراتت را ورق بزنی و خاطره هایت را مرور کنی
با خاطرات شیرین لبخند برلبت مینشیند و با خاطرات تلخ اخم میکنی
ولی هردوی اینها طعم شیرینی میدهند
وقتی صفحات وب رو مثل دفتر ورق میزدم،با هرپستی که برخورد میکردم یک یادش بخیری در ذهنم میگذشت...
چه روزها وساعت هایی پشت سیستم مینشستم و مطالبم را تایپ میکردم..چه ساعتهایی را به خاطر یک پست مفید وخوب دنبال مطلب بین کتابهایم میگشتم...چه با ذوق وسلیقه مطلب مینوشتم و اکثر عکسهارو متن ن
اسمورودینکا،
شنیدن اسمت بیتابم میکند. به ناگاه همهی ذهن تصویر تو را ترسیم میکند. و من هر بار در برابر این تجسم بیتاب میشوم، تعادل خودم را از دست میدهم. دیروز بعد از خواب دوباره بدون هماهنگی قبلی به ذهنم آمدی. زندهتر از همیشه، تصویر ویرانکنندهای بود و من دیگر تحمل این وضعیت را ندارم. کاش میشد این مسئله را تمامش کرد. نمیشود که هر بار بیدلیل دلم اینطور برایت پر بکشد و تا آخر روز، مبهوت خاطرهی خیالت باشم.
نه، باید فکری کرد.ا
روزگاری که هواش ابری باشه و تنهایی هاش بهانه گیر ،فاصله ها درد بیشتری دارند ،میگن دیوونه ام. اما من یه حالی دارم مثل رؤیا ماندنی بودم که راهی نشانم دادند ، راهی شدم از دوری و دیری غمی ندارم زیرا که میدانم زمانه هنری دارد بنام رسیدن . چونان رودی که پیوسته به سوی دریا روان است منم دیر زمانیست راهی منزلگاه عشقم با رهروانی همچون خودم که با هر گام نشانه ای میگذارم بر زمین .زمینی که نه آغاز و نه فرجامش معلوم است بَس که در پَسِ پرده غم و شادی ه
متن اهنگ مرتضی اشرفی به نام بی معرفت
رفتم گفتم اینجوری دلت برای من تنگ میشهدیدم خاطره هام هی داره کم رنگ میشهوایسا تو داری جای منو به کی امانت میدیبی معرفت مگه از این غریبه ها چی دیدیتورو جون هرکی دوسش داری بیا اینجا دارم دق میکنمبیا که با اسم تو چند ساله دارم مردمو عاشق میکنمزخمی که عشقت بزنه عمری برات درد میشهآدم با این رابطه هاست که آخرش مرد میشهدور و وریام میگن ازش بخواه برگردهطاقتم انگار طاق شد غم منو عاصی کردهبا اینکه امروز خوبی دلواپ
✨جهت تبیین آیه «إِنَّ الْإِنسَانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ » و مقایسه آن با «وَإِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ»✨انسان نسبت به پروردگار خود بی میل است ولی نسبت به امور مادی که بنا به تصورش خیر است، مشتاق است
ماجرای #درس_اخلاق دختر ۱۱ ساله به مسافران اتوبوس به نقل از حاج آقا #قرائتی:
در ستاد نماز گفتیم، آقازادهها، دخترخانمها، شیرینترین نمازی که خواندید، برای ما بنویسید. دختری یازده ساله نامه ای نوشت، همه ما بُهتمان زد. دختر یازده
فکر می کنید چقدر زمان خالص در یک زندگی ۷۰ ساله داریم؟
فوق العاده کم، فقط ۱۰ درصد عمر، برابر با ۵/۵ سال!!!
حتما به فکر خواهید رفت و حتما افسوس خواهید خورد…توصیه می شود بخوانید و مجددا ساعت زندگی را تنظیم کنید…
دکتر حبیب زاده تا حال محاسبه کرده اید چقدر زمان خالص در عمرتان دارید؟ برای شما حساب کرده ایم:
در یک محاسبه بسیار ساده، اگر بنا باشد هر انسانی متوسط ۷۰ سال عمر کند (که ظاهرا در زمان ما این اندازه عمر، حداکثر مقدار است)، و روزانه:
دیروز (ینی همین یک ساعت پیش!!!)نشستم دورنمای بیست ساله آینده ام رو مدون کردم.و بعد به چهار دوره پنج ساله تقسیمش کردم...و بعد برای هر دوره اهداف رو تعیین کردم و بعد سال ۱۳۹۹ و بعد فصل بهار و فروردین و ... تا رسیدم به امروزکلا آدم زیاد برنامه ریزی نیستم و بیشتر ترجیح میدم که کارهام رو فی البداهه پیش ببرم اما این دورنما به من کمک کرد تا بدونم باید تلاشم رو در چه زمینه هایی بیشتر متمرکز کنم...
ادامه مطلب
سلام
روزی که این وبلاگو ساختم (که میشه دیروز) تصمیم داشتم اصولا پست غمناکی نذارم توش!
اما الان میخوام یخورده عجز و لابه کنم :(((
اصولا با خودم خیلی حرف میزنم! خیییلی ها
یعنی کاملا طبیعیه ببینین من دارم مثلا لباسامو تا میکنم و خیلی جدی در حال بحث هستم با آدمی که وجود نداره رو به روم
یا دارم مثلا ظرف های شسته شده رو جا میدم تو کابینت و یه خاطره خنده دار تعریف میکنم و هار هار میخندم بدون اینکه کسی کنارم باشه :)))
نمیدونم چرا اینجوریه! یا چند ساله اینج
برنامه ای بعنوان نمونه که برای یک خانواده اسلامی ایرانی طراحی شده شامل :
برنامه بلند مدت ( ۲۰ ساله)،
میان مدت (۵ ساله)،
کوتاه مدت (سالانه)،
برنامه هفتگی،
شاخصهای ارزیابی
چشم انداز ، بیانیه ماموریت، منشور اخلاقی، راهبردها و ...
خاطره نوسی برای راه افتادن دست برای نوشتن خیلی کمک میکنه.
3 نوع خاطره(اتفاقات) داریم: فردی.جمعی.جهانی
فردی: که مربوط به خاطرات شخصی و خصوصی فرده.
جمعی: تنها گروهی از مردم شامل اون میشن.مثلا دهه شصتی ها با مدرسه موشها خاطره دارن.
جهانی: مواردی که تمام جهان از وجود اون اتفاق خبر دارن و دستخوش تغییر شدن.مثل جنگ جهانی دوم.
اگه کسی از خاطره فردی استفاده کنه،داره از زندگی خودش برای دیگران پرده برمیداره و به نمایش اون دعوتشون میکنه
گاهی خاطره، جمعیه
اسمورودینکا،
شنیدن اسمت بیتابم میکند. به ناگاه همهی ذهن تصویر تو را ترسیم میکند. و من هر بار در برابر این تجسم بیتاب میشوم، تعادل خودم را از دست میدهم. دیروز بعد از خواب دوباره بدون هماهنگی قبلی به ذهنم آمدی. زندهتر از همیشه، تصویر ویرانکنندهای بود و من دیگر تحمل این وضعیت را ندارم. کاش میشد این مسئله را تمامش کرد. نمیشود که هر بار بیدلیل دلم اینطور برایت پر بکشد و تا آخر روز، مبهوت خاطرهی خیالت باشم.
نه، باید فکری کرد.ا
نمیدونمـ چرا هر وقت اینقدر تو این دنیا گمـم میرم سراغ انیمیشن راپونزل و مریدا. شاید چون انیمیشن های والت دیزنی لند مثل سفید برفی و سیندرلا برمیگرده به زمان کودکیـم.. ولی اون زمان هم شیرین نبود که بگم این تمایل منو به سمت زمانی میبره که کاملا آسوده بودم! اما میتونم بگم کاملا بی دغدغه بودمـ.. همیشه باید پناهی واسه آدم باشه؛ پناه بر عِشق، پناه بر شعر، پناه بر خاطره ها هر چقدر تلـخ حتی! گفتم خاطره، یاد مامان خاطره میوفتم، مگه میشه یه آدم و اینقدر د
عنوانونامپدیدآور: انسان ۲۵۰ ساله : بیاناتمقاممعظمرهبریدربارةزندگیسیاسی مبازاتیائمهمعصومینعلیهمالسلامگردآوریوتنظیممرکزصهبا ]موسسهجهادی[.مشخصاتنشر: تهران: مؤسسةایمانجهادی، ۱۳90.مشخصاتظاهری:376 ص. شابک: 2- 22- 6275 - 600 - 978 وضعیتفهرستنویسی:فیپاموضوع: خامنهای،سیدعلی،رهبرجمهوریاسلامیایران،1318
ادامه مطلب
گویا عشق از جنس خاطره است و نسبت به چیزی در گذشته وجود دارد. نوستالژی است که با گذشت زمان و انتزاع هرچه بیشتر از واقعیت و ابژه خویش قویتر میگردد. اگر اینطور باشد عشق در لحظه و نسبت به یک چیز موجود بوجود نمیآید، به تدریج و نسبت به آنچه از دست رفته شکل میگیرد و تمنایی نسبت به بهدست آوردن دوباره آن ایجاد میکند و از این رو وصال، عشق را نابود میکند! چون عشق نوستالژی است! سوژه آنرا به وجود میآورد چون به درد نوستالژی علاقه بیمورد میورزد!
اد
خاطره ترک اعتیاد
خاطره ترک اعتیادآنقدر با دختر دایی ام سر وکله زدم و با استدلالهای من درآوردی اش کشتی گرفتم که گفت: هرچه تو بگویی، اصلا یک هفته نمی خوانم، با خنده ادامه داد ببینم تو دیگر چه از جانم میخواهی!ماچی به لپ های تپلویش فرود آوردم و گفتم پس بیا این ۳ تا کتاب را بگیر به جای این رمان اینترنتی هایت بخوان.باغر و ناله مخصوص دهه هشتادی ها قبول کرد!
هنوز ۳ روز نشده ۲ تا کتاب هارا پس آورد و گفت تموم شد دختر عمه توروخدا کتاب داری بدی؟خندیدم و ک
خاطره بد آموزی کتاب
خاطره بد آموزی کتاب
خاطره بد آموزی کتابنخوانده بودمش…فقط از یک فرد فهیم تعریفش را شنیده بودم.کتاب را به چند نفر دادم که بخوانند…یک نفر که کتاب را پس آورد و گفت این چه کتابی است؟ بدآموزی دارد!آنقدر ترسیدم که همان روز شروع کردم به خواندن کتاب…به هرجای کتاب که می رسیدم باخودم می گفتم: عه عه عه این جایش بدآموزی دارد.اما جلوتر که می رفتم می دیدم آنکه مسئله ی خاصی نبود…کلی موقع خواندن کتاب با خودم حرف می زدم:اینجا؟
خب اینجا
علت لجبازی در کودکان 7 ساله چیست؟ این سؤالی است که بسیاری از والدین در اوایل دوران مدرسه فرزندشان با آن مواجه میشوند. ممکن است فرزند 7 ساله شما با وجود بزرگتر شدن و رشد شناختی بیشتر در این دوره، رفتارهای ناسازگارانهای از خود نشان دهد که شما را کلافه کند. برای مثال برخی از کودکان 7 ساله دائماً به خاطر هر چیز با والدین خود لج کرده و به آنها پرخاشگری میکنند. ما در ادامه این مقاله توضیحات بیشتری در مورد علل و نحوه برخورد با لجبازی کودک 7 س
به مناسبت هفته دفاع مقدس، صبح امروز مراسمی با حضور عموم مردم شهرستان زرند، طلاب و اساتید مدرسه علمیه جعفریه و مسئولین شهرستان (فرماندار، فرمانده سپاه، مسئولین کمیته امداد، دادگستری، اوقاف و ...، در مسجد جامع زرند برگزار شد.
این مراسم که با روایتگری عباس ایرانمنش، رزمنده 8 سال دفاع مقدس همراه بود.
وی با اشاره به گفتهی امام راحل که ما تا زمان نابودی دشمن باید استقامت کنیم، ادامه داد: حضرت امام(ره) فرمود اگر این جنگ بیست سال هم طول بکشد ما تا
روز پنج شنبه هفته گذشته،در یک سانحه رانندگی در محور همدان ـ
اسدآباد یک مرد 54 ساله کشته و دو نفر دیگر زخمی شدند.
سرهنگ "جمشید باقری" فرمانده انتظامی شهرستان همدان با اعلام این خبربه سایت پلیس گفت: در پی گزارش یک
فقره تصادف فوتی در محور همدان ـ اسد آباد به مرکز فوریت های پلیسی 110،
بلافاصله اکیپی از ماموران کلانتری 17 همدان برای بررسی به محل اعزام شدند.
در بررسی های مقدماتی مشخص شد، یک سواری پیکان با
یک سواری پژو 405 برخورد کرده که در نتیجه آن،
خاطره :از کارایی های فیزیک
از همان نوجوانی هایم، روابط اجتماعی خوبی داشتم اما ارتباط با بعضی ها برایم سخت بود. این یکی هم از همان ها بود! جلو رفتم کتاب را دستش دادم و لبخند زدم و برگشتم. هنوز چند قدمی دور نشده بودم که صدایم کرد. برگشتم به سمتش. گفت: نمی تونم بخونم. خیلی پیامک برام میاد.یاد شاگردانم افتادم. گفتم من خودم معلم فیزیکم، برای بچه های کلاسم از این کتاب ها بردم. خیلی خوششون اومد. حیفه نخونی!با تعجب بسیار نگاهم کرد: به شما نمی خوره معلم ب
باسلام و تبریک سال نو
تعطیلات ابتدای فروردین فرصت خوبی است برای تورّق بعضی از کتبی که مدتها انتظار خواندنشان را میکشیدیم.اگر خاطرهی خوشی از کتاب خوانی در ایام نوروز دارید، میتوانید برای ما ارسال نمایید.
نظرات کاربران در ادامه مطلب.این پست در حال بروزرسانی ست.
ادامه مطلب
دل را به هوای تو، ویرانه ای ساختم
بگذار برود این دل بر باد،خاطره ای ساختم
موشک و بمب چه ترس باد بر این دل؟
که با خاطره ی چشم تو خرابه ای ساختم
این ثانیه را بنگر بر این عظیم شهر
که بی تو از شهر، سوخته شهری ساختم
هر جا را بنگری ز جای پایم
جز خاکستر مگر رده پایی ساختم؟
تو که بر باور من،همان پُتک تخریبی که با خاطرت از هر شهر خرابه ساختم!
+ نوشته های من صرفا نوشته های دل من است،نه وزنی دارند نه قافیه ای! نوشته های من یک مشت حرف
دلم تنگ شد واسه قدیما، واسه روزایی که دختر بچه شش ،هفت ساله بودم، واسه کوچه بن بست کنار خونه بابا بزرگ ،واسه شیطنت کردنا و بازی کردنمون.واسه اون حوض مربعی شکل کنار باغچه ،واسه خونه ای که خیلی وقته چراغش خاموشِ..
دلم تنگ شد واسه روزای عید که بی قرار قبلی و دعوت و هماهنگی،همه جمع بودیم خونه بابا بزرگ ،واسه جمعمون که جمع بود...روزای عید قربان بی اراده ذهنم میره به سال های بچگی و روزای خوب وخوش گذشته ...روزایی که بعد فوت بابا بزرگ و مامانبزرگ حکم
من این چند روز فقط برای آرامش روح تو دعا کردم. هرچند اعتقادی به هیچ چیز درست حسابی نداشتی و در تمام عمر بیست و چند سالهی خود ارزشی به مذهب ننهادی و آشفتگی و بیچارگی جداناپذیری وجودت را درگیر کرده بود.دعا کردم که سالها بعد در بهشت دیدار تازه کنیم و تو با نگاه غمزده آغوش باز کنی و من به طرفت بدوم.
چقــدر باید بگذردتا مـن در مـرور خـاطراتموقتی از کنار تــو رد میشوم،تنـــم نلــرزد…بغضــم نگیــرد…
تکثـــیر مــے شـــونــد و نــمے مــیرند …سلـــولـــ های خـــاطـــره ات در مـــن …
بعضی وقت ها شریک تمام خاطراتتفقط یک شماره ی خاموش است . . .
چه تلخ است علاقه ای که عادت شود . . .عادتی که باور شود . . .باوری که خاطره شود . . .و خاطره ای که درد شود . . .
بعضی دوستیا شوخی شوخی میان و جاگیر میشن توی دلت !تبدیل به یه عشق عمیق می
مرد هندی که 30 ساله مجسمه است
او شش ساعت در روز به طور مداوم بی حرکت و ساکن می ایستد، مردم زیادی تلاش می کنند تا او لبخند بزند، حرکتی کند و یا لاأقل تغییر کوچکی در حالت ایستادن خود بدهد. اما تا به حال هیچ کسی نتوانسته قدرت فوق العاده ی او را برای ایفای نقش یک “مجسمه” در هم بشکند.
عبدالعزیز اهل کشور هند است و یک شغل عجیب دارد. او بیش از ۳۰ سال است که به عنوان یک مجسمه ی زنده کار می کند و همه ی تلاش او این است که یک مجسمه ی ایده آل و خوب باشد.
ادامه م
⁉️ چرا کتاب انسان ٢۵۰ ساله را باید خواند؟
زندگی ائمه (علیهم السلام) را ما باید به عنوان درس و اسوه فرا بگیریم، نه فقط به عنوان خاطره های شکوهمند و ارزنده؛ واین، بدون توجه به روش و منش سیاسی این بزرگواران، ممکن نیست.
برگرفته از متن همین کتاب
فرصت خوبیه که توی تابستان این کتاب رو بخونیم و با زندگی سیاسی و مبارزاتی ائمه اطهار آشنا بشیم.
مطمئن باشید یکی از شیرین ترین کتاب هایی که توی زندگی خواهید خوند همین کتابه. شک نکنید
ثبت نام ازطریق:
091381986
دختر چندماهه و مامانش روی صندلی کناریم نشستن. دختر کوچولو با کنجکاوی منو نگاه میکرد و تا یهو پنجره و بیرون رو دید، توجهاش جلب تصاویری که سریع رد میشدن، شد. دستم رو به صندلی جلو گرفته بودم تا از ترمزای ناگهانی در امان باشم. وقتی متوجه شدم داره بیرون رو نگاه میکنه، قید ترمز و اتفاقات بعدش رو زدم؛ دستم رو برداشتم تا بتونه یه تصویر کامل و بیمزاحم که احتمالاً به نظرش عحیب میاد رو ببینه. خواستم سالها بعد وقتی اولین خاطره زندگیش رو یادش میاد
درباره این سایت